اکنون که چنین
زبان نا خشکیده
به کام اندر کشیده
خموشم
از خود می پرسم :
"هر آنچه گفته باید باشم ،
گفته ام آیا ... ؟! "
مطلع "از خود با خویش" شاملو
دوستت دارم
چرا که می شناسمت ،
به دوستی و یگانگی .
- شهر
همه بیگانگی و عداوت است _
هنگامی که دستان مهربانت را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزت را در می یابم...
اندوهت غروبی دلگیر است
در غربت تنهایی...
همچنان که شادی ات
طلوع همه آفتاب هاست ...
از" دوستش می دارم" شاملو