-
دویاره
جمعه 14 مرداد 1390 02:50
سلام دوباره ! من برگشتم با تغییراتی که توی روزهای آتی در موردشون بیشتر خواهم گفت . اولیش اینکه این آدرس بلوکه شده و از این به بعد می تونید به آدرس زیر مراجعه کنید : http://www.naderian.blogsky.com
-
عروس باش
یکشنبه 29 خرداد 1390 21:47
تو را به سرخ به آبی تو را به پاکی و رادی تو را به آزادی به سبز دشت جهان گرگ باش ، بره مباش ... **** تو را به عشق به آبی به گیسوان شب و دم سپیده ی شادی عروس باش ، عروسک مباش ...
-
۲
دوشنبه 16 خرداد 1390 19:55
بشوی اوراق اگر همدرس مائی که درس عشق در دفتر نگنجد به قول شاعر " باری که گردون نارد تحمل ..." رو ما داریم به دوش میکشیم ، حالا این بار چی میتونه باشه ، شاید همون محبتی ست که ذاتا توی وجود هر انسان هست و یا چیز دیگه ای که اگه باشه ، ما فعلا به این قول میپردازیم... حب ... که معنی نزدیک تر بهش همون دوست داشتنه...
-
۱
دوشنبه 16 خرداد 1390 19:55
بسم الله از خلاف آمدعادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم امروز میخوام یه کم ، هم خودم و هم همه دوستان رو ، نصیحت کنم ! ببین دل انگیز ، من اگه بخوام واسه دلم ، دنیام یا آخرتم یه کار مثبتی انجام بدم ، باید بپذیرم که یه حداقل هزینه ای رو واسش بپردازم . حالا هرچه این خواستنی ، با ارزش تر باشه ، شاید لازم...
-
یه یادداشت قدیمی
چهارشنبه 11 خرداد 1390 23:37
سلام باران ، دختر زمستان ، فصل دلشوره های آسمانی... حالا اما صدایت را دیر گاهی ست نشنیده ام و هنوز نفس می کشم . حالا اما نگاهت را دور راهی ست ندیده ام و هنوز نفس می کشم . اینجا دیشب باران بارید ، یعنی تو باید اینجا بوده باشی ... من اما تمام مدت بارش به خواب بودم و حتی صدای آمدنت را لحظه ای نشنیدم ... مگر بعد رفتنت که...
-
فقر
چهارشنبه 11 خرداد 1390 14:38
سلام اینجا مرکز مدیریت وبلاگ شخصی من است و من دوست دارم تمام فریادهای درونی ام را اینجا فرو بریزم ... من میخواهم همه ی مردم را شاد ببینم ؛ با دادن یک بستنی یخی ۱۵۰تومانی به دخترکی که در این هوای گرم شیراز شاید میداند که نباید از مادرش بستنی بخواهد... با خریدن یک کفش تابستانه ی کوچک برای پسرکی که پاهایش در این سوزان...
-
تقصیر تو
جمعه 23 اردیبهشت 1390 00:24
اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من تقصیر هیچ کس نیست ! از خوبی تو بود که من بد شدم ......
-
برای فاطمیه ...
شنبه 17 اردیبهشت 1390 12:50
فاطمه ... دختر آخرین پیامبر خدا فاطمه ... همسر وصی نبی و ولی خدا فاطمه ... پاک ترین بانو و مادر پاک ترین انسانها بود اما ، فاطمه تا بود جفا دید و ظلم ; از مدعیان وصایت پدرش سیلی خورد ، اموالش (فدک را) همان مدعیان غصب کردند ، فرزندش (محسن را) معصومانه به شهادت رساندند ، حق ولایت همسرش (علی را) ظالمانه و آشکارا انکار...
-
یادداشت زیبای "بهمن"
شنبه 17 اردیبهشت 1390 12:35
من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه می دادند در اینجا قدر نشناسند مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه می گیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست...
-
۱ی
سهشنبه 13 اردیبهشت 1390 18:00
سلام یکی یا همون ۱ی دعوتت می کنم به خوندن این بیت : ز من مپرس که از دست او دلت چون است از او بپرس که انگشتهاش در خون است ...
-
پنج شنبه روز بزرگداشت سعدی و جمعه روز زمین پاک !
سهشنبه 30 فروردین 1390 20:35
خب گفتن در مورد این دو موضوع هم جالبه ، هم سخت و من نمیتونم آنقدر که شایسته ست از ایندو بگم . همین اول دعوت کنم برای خوندن یادداشتم در مورد زمین پاک و روز جمعه که به این عنوان نامگذاری شده ،لطفا به آدرس www.parsright.blogsky.com مراجعه کنید . و در مورد سعدی که بی گزاف ، فرمانروای ملک سخن و نه تنها شعر فارسی ست باید...
-
گفتگو
پنجشنبه 25 فروردین 1390 19:22
سلام دلم میخواد کلی با همه حرف بزنم ، اونقدر که دیگه از دستم خسته بشین و فرار کنین . اندازه تموم گوشای دنیا حرف توی دلم مونده ، اندازه تموم دوست داشتنی هام ، از همیشه تا حالا ... دلم خیلی چیزا میخواد ; که دوست داشته باشه ، که داد بزنه ، که هوار بکشه ، که ... خب دلمه دیگه ! نگران نباشین ، دیوونه نشدم ، عقلم هنوز...
-
دعا
دوشنبه 8 فروردین 1390 16:12
هرگز تهی نباشی انشاء الله انگور اگر نبود دهان را در زیر شاخه های زنبق بگیر ... (سال نو خجسته باد)
-
نفس های آخر !
یکشنبه 22 اسفند 1389 12:14
چه اسفند ها ... آه ... چه اسفند ها دود کردیم برای تو ای روز اردی بهشتی که گفتند این روز ها می رسی از همین راه ... (سروده ی مرد اردیبهشتی : قیصر)
-
های ... !!!
شنبه 14 اسفند 1389 10:45
حالم خوب نیست ... و کسی خبر ندارد و کسی ، انگارش که نه انگار ... !!! های ... تو که خوب و مهربان بودی ، هستی ، خبر دار باش : حالم خوب نیست دلم حالش خوب نیست ...
-
قاصدک ...
پنجشنبه 12 اسفند 1389 20:15
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اسفند 1389 20:09
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش. ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی ست ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تار پودش باد گو برید، یا نروید، هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری...
-
باران ...
یکشنبه 8 اسفند 1389 18:04
سلام باران ، یادگار زمستان ، فصل دلشوره های آسمانی... حالا اما صدایت را دیر گاهی ست نشنیده ام و هنوز نفس می کشم . حالا اما نگاهت را دور راهی ست ندیده ام و هنوز نفس می کشم . اینجا دیشب باران بارید ، یعنی تو باید اینجا بوده باشی ... من اما تمام مدت بارش به خواب بودم و حتی صدای آمدنت را لحظه ای نشنیدم ... مگر بعد رفتنت...
-
زمستون زده ...
پنجشنبه 5 اسفند 1389 19:49
سلام دوستان از همه عزیزانی که برام نظر میذارن و من بنا به مصلحت نمیتونم اونا رو نمایش بدم هم ممنونم و هم عذر خواهی می کنم . بهر حال زمستون افتاده توی سراشیبی و داره میره تموم بشه تا بهاری نو ... ولی تو رو خدا بیاین به یاد کسانی باشیم که شاید این بهار براشون خیلی خوش نباشه ، توی دلمون براشون دعا کنیم که خدا واسه اونا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 بهمن 1389 12:46
دایم در شب و روز نام خدا را یاد کن وبه کلی از غیر او علاقه ببر و به او پرداز همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست و او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن(مزمل_ ٩) چرا این آیه انقد آرومم می کنه.فکر می کنم برا اینکه فرموده:به کلی از غیر او علاقه ببر.واقعا چقدر زیباست که آدم وابسته ی هیچ کس و هیچ چیز...
-
هنوز هم زمستان ...
سهشنبه 19 بهمن 1389 19:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA 19 بهمن 89 هنوز هم زمستان ست ... قلبم سراسر درد و اندوه ست ، این روزها که می گذرد ، هی احساس می کنم هر لحظه فرتوت تر می شوم ! نه اشتباه نکن این ربطی به زمان ندارد ، این کار زمانه است ! چه بیهوده میگذرد وقتی زمین و زمان دست به دست هم دهند تا تو را از خواستنی های قلبت دور...
-
به بهانه ی اربعین
دوشنبه 4 بهمن 1389 21:51
تقدیم به روح بلند یکی از راه یافتگان به قافله عشق ... رقص شمشیرت چه دلربا بود گوئی باران می بارید و ملکوتیان مستانه به شادی حرکاتت پای می کوبیدند و ولوله می کردند ... صدایت هنوز در کرانه های عراق یه گوش می رسد گرچه گوشهامان کر شده اند و گوئی مهربانی مسیح در قلبت جای داشت که اینچنین قصه عشق آفریدی مرد مسلمان وهب نصرانی...
-
فقر
شنبه 18 دی 1389 16:34
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کنند... فقر ، پوست موزی است که ازپنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود.... فقر ، کتیبه سه هزاره ای است که روی آن یادگاری نوشته اند..... فقر ، همه جا سر می کشد.... فقر...
-
بیدارى از غفلت و توجه به حضرت حق از نگاه امام علی (ع)
جمعه 17 دی 1389 09:03
فَاِنَّکُمْ لَوْ عایَنْتُمْ ما قَدْ عایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند مشاهده مى کردید به شیون مى نشستید و اندیشناک مى شدید، وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ، وَلکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ ما قَدْ عایَنُوا، وَ قَریبٌ ما و مستمع حق گشته به اطاعت برمى خاستید، ولى آنچه آنان...
-
آهای قبیله عشاق !
جمعه 17 دی 1389 08:29
سلام بر باران ! سلام بر آسمان ! چه عطشی دارد این روزها این زمین و چه رنگ و رویش پریده بیچاره ! ابرها و بادها ، آفتاب و ماهتاب ... همه از زمین ما روی برگردانده اند ! و ما ... به تماشای قهر و مرگ نشسته ایم ، چه پر هیجان ; یکی برای مرگ زمین ، یکی برای حیایتش ... آهای قبیله عشاق ! اینجا چه بسیار ادعای خدایگانی طبیعت دارند...
-
نمیتوانم به ابرها دست بزنم
سهشنبه 14 دی 1389 07:06
نمیتوانم به ابرها دست بزنم، به خورشید نرسیده ام.ولی خیلی وقتها کاری را که تو میخواستی انجام داده ام. دستم را تا جایی که میتوانستم دراز کردم ، شاید بتوانم آنچه تو میخواستی به دست آورم. اما انگار من آن نیستم که تو میخواهی. برای آنکه نمیتوانم به ابرها دست بزنم یا به خورشید برسم. نمیتوانم به عمق افکارت راه یابم و خواست...
-
به یاد فروغ
شنبه 11 دی 1389 21:36
مرثیه شاملو (در رثای فروغ فرخزاد) به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم در آستانه ی دریا و علف . به جستجوی تو در معبر بادها می گریم در چارراه فصول ، در چارچوب شکسته ی پنجره ئی که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه می گیرد . به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند ... تا چند ورق خواهد خورد ؟! جریان باد را پذیرفتن وعشق را _ که...
-
زمستان اخوان
شنبه 4 دی 1389 09:03
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است . کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را . نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ، که ره تاریک و لغزان است . وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ، که سرما سخت سوزان است . نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک . چو دیوار ایستد در پیش چشمانت...
-
پاییز هم رفت ...
سهشنبه 30 آذر 1389 19:50
این هم از پاییز ... پاییز هم با تمام مهربانی هایش و با تمام زیبایی هایش (هرچند امسال بخاطر مشغله فراوان ، من بی نصیب از آن بودم) در حال گذر از مقابل دیدگان ماست . و این آخرین نفسهای پادشاه فصلهاست ... یلدایتان میمون
-
از حسین ...
شنبه 27 آذر 1389 18:56
نمیشود محرم باشد و از حسین نگفت ! خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است نوای نی دوای هر دل تنگ...