راه خوب زیستن

لطفا به این آدرس مراجعه کنید : www.naderian.blogsky.com

راه خوب زیستن

لطفا به این آدرس مراجعه کنید : www.naderian.blogsky.com

آهای قبیله عشاق !

سلام بر باران !  

 سلام بر آسمان !  

چه عطشی دارد این روزها این زمین  

 و چه رنگ و رویش پریده بیچاره ! 

ابرها و بادها ، آفتاب و ماهتاب ... 

همه از زمین ما روی برگردانده اند ! 

و ما ... 

به تماشای قهر و مرگ نشسته ایم ، چه پر هیجان ; 

یکی برای مرگ زمین ، یکی برای حیایتش ...  

 آهای قبیله عشاق ! 

اینجا چه بسیار ادعای خدایگانی طبیعت دارند ! 

شما ... شما اهل کجائید ؟! 

اهل مرگ زمین یا که اهل حیاتش ... ؟! 

سلام بر باران !

نمیتوانم به ابرها دست بزنم

نمیتوانم به ابرها دست بزنم، به خورشید نرسیده ام.ولی خیلی وقتها کاری را که تو میخواستی انجام داده ام.
دستم را تا جایی که میتوانستم دراز کردم ،
شاید بتوانم آنچه تو میخواستی به دست آورم.
اما انگار من آن نیستم که تو میخواهی.
برای آنکه نمیتوانم به ابرها دست بزنم یا به خورشید برسم.
نمیتوانم به عمق افکارت راه یابم و خواست های تو را حدس بزنم.
برای یافتن آنچه تو در رویا در پی آنی،کاری از من برنمی آید.
میگویی آغوشت باز است،اما خدا میداند برای چه کسی.
نمی توانم فکرت را بخوانم یا با رویاهای تو باشم.
نمیتوانم رویاهایت را پی گیرم یا به افکارت پی ببرم.
نمیتوانم ، نمیتوانم.
پس با من وداع کن و به پشت سرت نگاه نکن.
هر چند من در کنار تو روزهای خوشی را پشت سر گذاشتم.
اگر کسی از حال و روز من پرسید بگو ، زمانی با من بود.
اما هیچ گاه دستش به خورشید و ابرها نرسید.

شل سیلور استاین(نقل از سایت کامران نجف زاده)