سلام
دلم میخواد کلی با همه حرف بزنم ، اونقدر که دیگه از دستم خسته بشین و فرار کنین .
اندازه تموم گوشای دنیا حرف توی دلم مونده ، اندازه تموم دوست داشتنی هام ، از همیشه تا حالا ...
دلم خیلی چیزا میخواد ; که دوست داشته باشه ، که داد بزنه ، که هوار بکشه ، که ... خب دلمه دیگه !
نگران نباشین ، دیوونه نشدم ، عقلم هنوز (متاسفانه) سر جاشه ولی با تموم خوشیهایی که همینطور فرت و فرت (بقول مهران مدیری) دور و برم جمع میشن نمیدونم چرا هنوز دلتنگم ...
به یاد این مصرع افتادم که : نفسم گرفت از این شهر
آره دلتنگم ...
کسی میدونه چرا ... ؟!!!
سلام دوستان
از همه عزیزانی که برام نظر میذارن و من بنا به مصلحت نمیتونم اونا رو نمایش بدم هم ممنونم و هم عذر خواهی می کنم .
بهر حال زمستون افتاده توی سراشیبی و داره میره تموم بشه تا بهاری نو ...
ولی تو رو خدا بیاین به یاد کسانی باشیم که شاید این بهار براشون خیلی خوش نباشه ، توی دلمون براشون دعا کنیم که خدا واسه اونا هم بهار بخواد !
صبر چیزه خیلی خوبیه و توی همیشه و همه جا میتونه آخرین دوا باشه ، از خدا بخوایم به همه مون صبر بده و به اون عزیزان زمستون زده ، بیشتر ، بیشتر ...